-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 خرداد 1388 20:55
چی میشه شبیخون بزنه ، ماه من و تو خورشید و برش داره ، سر راه من و تو تا فاصلمون یک قدمه تا به ستاره کاری بکنه ، فرصت کوتاه من و تو هر روز مث روزیه که مثل شبا بود این عاقبت بخت سحرگاه من و تو کم سر به سر عشق بذاریم ، بذاریم! شاید که بذاره بشه دلخواه من و تو اینجا همشون دشمن خونی ، نه کسی نیست ! جز حلقه ی هر دار هواه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 خرداد 1388 20:36
بی آنکه بخواهم در پوست کسی رفته ام که در آیینه پیداست ای کاش به جای من خودم بودم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشت 1388 02:24
تای تولدم را به حلقه ی طنابی گره زدند که بی من تاب نمی خورد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشت 1388 01:39
برگ برگ دلت را پاره نکن بگذار بخوانمشان به خشتهایت تکیه نکن که حکم زمین دل است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشت 1388 01:33
عشق از نفس افتاد ، بیا در بزنیم تا کینه سر داره ، بهش سر بزنیم من عمریه ، آزاده اسیرت شده ام از هم دلمون ، دل نکنه پر بزنیم تا وا نشده رشته ی بی تاب یقین باید گره ای کور ، به باور بزنیم اونجاست قیامت ، قدم آهسته بزن تا فاصلمون ، خوابه یه معبر بزنیم تقدیر به تکرار رسیده که نوشت جای پراگر، ما همه پرپربزنیم